.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

زیباترین و جدیدترین مدل موهای مردانه

همیشه جدیدترین ها می تواند چهره و ظاهر شما را به روز تر جلوه دهد مثل انتخاب مدل مویی که سالهای اخیر برای آقایان پیشنهاد می شود. یکی از چیزهایی که می تواند روی ظاهر آقایان تاثیر بگذارد و چهره شان را از این رو به آن کند، مدل موی آنهاست. اما انتخاب مدل مویی مناسب و البته متناسب با حالت و جنس مو، ساده نیست.به عنوان مثال آقایانی که موهایی فر دارند نمی توانند هر مدلی را انتخاب کنند یا برعکس، برخی از مدل ها هستند که به موهای لخت نمی آیند. در ادامه با ایده ی معرفی مدل موهای مردانه 10 مدل محبوب آقایان را برایتان آورده ایم تا مشاهده و از آنها ایده بگیرید. 

مدل موی مردانه

مدل موی مردانه مناسب موهای فر

مدل موی مردانه

مدل موی مردانه سبک مینیمال  

سبک راک مدل موی مردانه 

مدل موی مردانه

سبک راک مدل موی مردانه به سبک دیوید بکهام

مدل موی مردانه برای موهای حالت دار

مدل موی مردانه

مدل موی مردانه کلاسیک و ساده 

مدل موی مردانه مناسب موهای کوتاه

مدل موی مردانه

مدل موی کوتاه مردانه 

مدل الویس پرسلی موی مردانه 

مدل موی مردانه

مدل موی مردانه الویس پرسلی

مدل موی مردانه فشن ساده

مدل موی مردانه

مدل موی ساده و زیبا برای مردان

مدل موی مردانه

مدل موی مردانه و به روز 2016-2017

مدل موی مردانه برای موهای ضخیم  

مدل موی مردانه

مدل موی مردانه مناسب موهایی از جنس مردان سیاه پوست

بهترین مدل موی مردانه برای صورتهای کشیده

مدل موی مردانه

مدل موی مردانه برای صورت های کشیده

مدل موی به روز برای آقایان  

معرفی جدیدترین مدل موهای مردانه + تصاویر



:: موضوعات مرتبط: گوناگون , ,
:: برچسب‌ها: معرفی جدیدترین مدل موهای مردانه + تصاویر ,
با عضویت در کانال تلگرام set85@ جایزه دریافت کنید 696
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : sayeh
ت : یک شنبه 16 آبان 1395
.
 

نفوذ به داعش 

به عنوان یک خبرنگار دنبال یک داستان خوب بودم. اما کار به جایی رسید که می ترسیدم کشته شوم.

به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، "سلام علیکم خواهر. می بینم که ویدئوی مرا تماشا کردی. خیلی جنجال به پا کرده. شما مسلمان هستی؟"جمعه و ساعتِ ده شب بود. در آپارتمانم روی مبل نشسته بودم که یک تروریست از سوریه در فیس بوک به من پیام داد. مدت ها بود درباره افراط گرایان اروپایی در داعش مطالعه و تحقیق می کردم. مانند بسیاری از خبرنگاران، یک حساب کاربری با اسم جعلی در فیس بوک داشتم تا حواسم به حوادث روز باشد. تصویر پروفایلم یک عکس کارتونی از پرنسس یاسمین در کارتون علاءالدین بود. خود را با نام "ملودی" بیست ساله از شهر تولوز در جنوب غربی فرانسه معرفی کرده بودم. در طول تحقیقاتم، به فیلم های تبلیغاتی زیادی برخوردم که پر از صحنه های شکنجه و اجساد سوخته شده بودند. خنده نوجوانان در پس زمینه ویدئو این صحنه های وحشتناک را غیرقابل تحمل تر می کرد. 

جمعه شب به ویدئویی از یک تروریست فرانسوی و سی وپنج ساله برخوردم. مردی که در فیلم بود لباس نظامی و عینک ری بن داشت و خود را "ابو بیلل" معرفی کرد. ادعا می کرد در سوریه است. پشت ماشینش جلیقه ضدگلوله و یک مسلسل دیده می شد. بعدها فهمیدم ابو بیلل در پانزده سال گذشته مشغول به گسترش عقاید افراطی در کل دنیا بوده و اکنون یکی از پیروان رهبر داعش، ابوبکر البغدادی است.
درست بعد از اینکه این فیلم را به اشتراک گذاشتم، در صندوق پیام های خصوصی، سه پیغام از ابو بیلل دریافت کردم. در یکی از آن ها پرسیده بود "قصد داری به سوریه بیایی؟"
پاسخ دادم:"و علیکم السلام. فکر نمی کردم یک جهادی با من صحبت کند. کار دیگه ای جز چت کردن نداری؟ LOL " در پیامم به او گفتم به اسلام تغییر دین دادم و از قصد با غلط املایی و همانند یک دختر نوجوان می نوشتم.

نفوذ به داعش

برنامه خبرنگار زن برای نفوذ به داعش 

" معلومه که کلی کار دیگه دارم. اما اینجا ساعت یازده شب است و کار مبارزها تمام شده. می تونیم با اسکایپ صحبت کنیم."
با اسکایپ همه چیز لو می رفت. پس پیشنهادش را نادیده گرفتم و خواستم زمان دیگری صحبت کنیم. مطمئن بودم هر زمان که ملودی بخواهد برایش وقت خواهد گذاشت.
ابو بیلل گفت:"تو تغییر دین دادی، پس باید برای هجرت آماده شوی. من ازت مراقبت خواهم کرد." او هیچ چیز درباره این دختر نمی دانست و از او می خواست تا در خونین ترین کشور دنیا به او ملحق شود.
دفعه بعدی که با هم حرف زدیم ابو بیلل پرسید:"دوست پسر داری؟" پاسخ دادم:"نه ندارم. دوست ندارم درباره این مسائل با یک مرد حرف بزنم. حرام است. مادرم به زودی از سرکار برمی گردد. باید سریع قرآنم را مخفی کنم و بخوابم."
"انشا الله به زودی مجبور نخواهی بود چیزی را مخفی کنی. می خواهم کمکت کنم به زندگی ای که اینجا در انتظارت است برسی. قبل از اینکه بخوابی به این سؤالم پاسخ بده:می تونم دوست پسرت باشم؟"
از فیس بوک خارج شدم. در عرض دو ساعت 120 پیام ردوبدل کردیم. دوشنبه همان هفته نزد سردبیر مجله ای که در آن کار می کردم رفتم. موافق بود که فرصتی منحصربه فرد است؛ اما تأکید کرد این کار خطرات زیادی دارد. او عکاسی به نام آندره را در اختیارم گذاشت. قرار شد با ابوبیلل اسکایپ کنم و آندره عکس بگیرد.

برای تبدیل شدن به ملودی باید ده سال جوان تر و باحجاب می شدم. از دوستانم مقنعه و چادر قرض گرفتم. خوشحال بودم که صورتم را می پوشانم. دلم نمی خواست یک تروریست صورتم را ببیند؛ مخصوصاً که فرد موردنظر ممکن بود هرلحظه به کشورش، فرانسه برگردد.

نفوذ به داعش

آندره حدود ساعت شش عصر به آپارتمان من آمد. حدود یک ساعت وقت داشتیم. چادر سیاه و بلند را روی شلوار جین و ژاکتم پوشیدم. حلقه ام را درآوردم و تتوی روی مچ دستم را پوشاندم چون فکر کردم ابو بیلل از این جور چیزها خوشش نمی آید.
وقت قرار رسید. روی مبل نشستم و آندره هم در نقطه ای غیرقابل دید در پشت مبل مستقر شد. داعش تعداد زیادی کارشناس و هکر ضد جاسوسی دارد. بهتر بود ابو بیلل شماره تلفن من را نداشته باشد. پس شماره دیگری برای ملودی تهیه کردم. همچنین یک اکانت اسکایپ با نام ملودی ساختم.
اسکایپ زنگ خورد. نفس عمیقی کشیدم و بر روی دکمه پاسخ کلیک کردم. بیلل را دیدم که با چشمانی نافذ به ملودی جوان نگاه می کرد. گویی می خواهد با چشم هایش ملودی را طلسم کند. بیلل از داخل ماشینش اسکایپ می کرد. ظاهری تمیز و مرتب داشت.
گفت:"السلام علیکم خواهر." لبخند زدم و گفتم:"باورم نمیشه با یک مجاهد در سوریه حرف می زنم. انگار شما راحت تر از ما به اینترنت دسترسی دارید."
"سوریه فوق العاده است. ماشاالله همه چیز اینجا داریم. اینجا شبیه بهشت است. زنان زیادی آرزوی ما رادارند. ما سربازان خدا هستیم."
"اما هرروز در بهشت شما افراد زیادی می میرند..."

"درسته. ما هرروز برای جلوگیری از کشتارها مبارزه می کنیم. اینجا دشمن شیطان است. بگو ببینم، همیشه حجاب داری؟"

داستان دخترهایی که مخفیانه مسلمان شده بودند و قبلاً با آن ها مصاحبه کرده بودم را برایش تعریف کردم. "صبح ها عادی و مثل همیشه لباس می پوشم. با مادرم خداحافظی می کنم و وقتی از خانه خارج می شوم، چادرم را سر می کنم."

ابو بیلل با هرزگی به ملودی نگاه می کرد:"بهت افتخار می کنم. روح بسیار زیبایی داری." ناگهان صدای کلفت چند مرد سکوت را شکست. "حرف نزن. نمی خواهم کسی تو را ببیند یا صدایت را بشنود. تو جواهر من هستی." به حرف هایشان گوش دادم ولی نتوانستم صدای دو مرد دیگر را خوب تشخیص دهم. اول به زبان عربی با ابو بیلل احوال پرسی کردند و سپس حرف هایشان را به فرانسوی ادامه دادند. بلند می خندیدند و به هم برای کشتن و قتل عام عده ای تبریک می گفتند.

می توانستم پرچم سیاه وسفید داعش را در تصویر ببینم. آن مردها با احترام با ابو بیلل حرف می زدند. به نحوی بیلل را خطاب قرار می دادند که معلوم بود مافوق آن هاست. چند دقیقه بعد با هم رزمانش خداحافظی کرد. "اوه، هنوز اینجایی.. و همان قدر زیبا.."

"آن مردها کی بودند؟"
"هم رزمانم آمده بودند سلامی بکنند. ولش کن، از خودت بگو. چه چیزی تو را به راه خدا هدایت کرد؟"
به مِن مِن افتادم. وقت نکرده بودم یک زندگی "واقعی" برای ملودی بسازم. گفتم:"یکی از پسرعموهایم مسلمان بود. مجذوب آرامشی شدم که دینش در او ایجاد کرده بود. او مرا به اسلام هدایت کرد."
"او می داند که می خواهی به الشام بیایی؟" بیلل فرض کرده بود همه چیز تمام شده و ملودی به زودی به سوریه می رود. "هنوز تصمیم نگرفتم به سوریه بیام."

"گوش کن ملودی. از تو به خوبی مراقبت خواهد شد. تو فرد مهمی خواهی بود. و اگر با من ازدواج کنی، مثل یک ملکه با تو رفتار خواهم کرد."

ازدواج؟؟ در یک عکس العمل غیرارادی از اسکایپ خارج شدم. چادر را از سرم برداشتم و به آندره نگاه کردم که مثل من زبانش بندآمده بود. باید به خواستگاری بیلل چه پاسخی می دادم؟ آندره پیشنهاد داد بگویم چون ملودی تابه حال ازدواج نکرده، نمی خواهد تنها به سوریه برود.

بیلل دوباره تماس گرفت. گفتم:"دوستم یاسمین هم مسلمان است. می توانم از او بخواهم با من بیاید، اما فقط پانزده سالش است."

" اینجا زن ها باید در چهارده سالگی ازدواج کنند. اگر یاسمین با تو بیاید، برایش یک شوهر خوب پیدا می کنم." یاسمینی وجود نداشت. اما با خودم گفتم چقدر یاسمین های واقعی وجود دارند که توسط مردهایی مانند بیلل فریب می خورند و به سوریه می روند.

"بیلل، باید تماس را قطع کنم. الآن مادرم می رسد."

"انشا الله فردا بعد از مبارزه باهات تماس می گیرم... شب به خیر عزیزم."

عزیزم؟؟ به محض اینکه ابو بیلل اعلام کرد می خواهد با ملودی ازدواج کند، به تعداد دوست های ملودی در فیس بوک اضافه شد. دخترها از ملودی می خواستند امن ترین راه برای رفتن به سوریه را به آن ها نشان دهد. برخی از سؤال ها بسیار فنی و عجیب وغریب بودند:"باید با خودم وسایل بهداشتی بیارم یا آنجا پیدا می شود؟ آیا آنجا لباس های زنانه پیدا می شود که بعد از ازدواج برای شوهرم بپوشم؟"

از این دخترها که جان خود را برای تعلقات دنیوی به خطر می انداختند شدیداً متعجب شده بودم. چطور باید سؤالاتشان را پاسخ می دادم؟ زمان زیادی صرف کردم تا بتوانم اعتماد بیلل را به دست آورم. حتی آندره هم نمی توانست فشاری که تحمل می کردم را درک کند. بیلل واقعاً ترسناک بود.

نفوذ به داعش

نفوذ به داعش از طریق عشق و عاطفه جعلی


یک شب بیلل گفت:"خبرهای خوبی دارم. با یک قاضی در رقه صحبت کردم. او ما را عقد خواهد کرد." نمی دانستم چه بگویم. پرسیدم:"مراسم ازدواج در آنجا چگونه است؟"
"درواقع ما الآن هم زن و شوهر هستیم."
"چی؟"

"فکر کنم تا حالا به اندازه کافی درباره ازدواج با تو صحبت کرده ام. چند وقت پیش از تو خواستگاری کردم و درباره اش با یک قاضی حرف زدم. او مدارک و اسناد ازدواج را تهیه کرد. پس ما رسماً زن و شوهر هستیم. حالا واقعاً مال من هستی."

تقریباً یک ماه از آشنایی ما می گذشت. آندره می ترسید هر چه بیشتر نقش ملودی را ادامه دهم، به خطر نزدیک تر می شوم. با او موافق بودم. با سردبیر مجله تصمیم گرفتیم به این کار خاتمه دهیم. به بیلل گفته بودم که با یاسمین او را در سوریه ملاقات خواهیم کرد. به من گفت که به آمستردام و سپس به استانبول بروم. زمانی که به آنجا رسیدم کمکم خواهد کرد. به من اطمینان می داد:"تو جواهر من هستی و رقه کاخ توست. مانند یک شاهزاده با تو برخورد خواهد شد."

درست بود. قرار بود به استانبول بروم؛ اما با آندره نه یاسمین. نقشه ساده بود:بیلل گفته بود زنان مسنی که به "مادر" معروف اند، در استانبول با ما ملاقات خواهند کرد. آندره مخفیانه از مادرها فیلم خواهد گرفت. همزمان که دنبال ملودی و یاسمین می گردند، من و آندره به شهر کیلیس در مرز سوریه می رویم. کیلیس تحت کنترل دولت ترکیه است و نسبت به دیگر مناطق امنیت بیشتری دارد.

قرار بود داستان در اینجا با تصویری از ملودی که به فراسوی مرز سوریه نگاه می کند، تمام شود. بالاخره داشتیم برنامه ریزی را به اتمام می رساندیم. حداقل خودمان این طور تصور می کردیم. چند روز بعد در هتل کوچکی در آمستردام بودیم که بیلل با اسکایپ تماس گرفت.

نفوذ به داعش


" سلام علیکم عزیزم. واقعاً در آمستردام هستی؟ باورم نمیشه. خیلی زود به سوریه می رسی. من خوشبخت رین مرد زمین هستم. دوستت دارم."
هرگز او را این قدر خوشحال ندیده بودم. بیلل در کافه ای تنها بود و تازه از "کار" برگشته بود. "از سفرت برام بگو. چگونه پول بلیت ها را دادی؟"
"کارت اعتباری مادرم را دزدیم."
"خیلی قوی هستی. اگر هنوز کارت اعتباری را داری، برایم خرید کن."
مردی که یک لحظه درباره سربریدن دشمنان و لحظه بعد درباره عشق و احساساتش حرف می زند.

" چی می خوای؟"
" ادوکلن Chanel یا Dior "

"باشه عزیزم. می شه درباره فردا صحبت کنیم؟ بعدازاینکه مادر را دیدیم کجا می رویم؟"
"راستش کسی آنجا منتظر شما نیست."
با صدایی عصبانی گفتم:"اما قرار ما این نبود. تو مطمئن بودی که یک زن دنبال ما می آید. گفتی در امنیت خواهیم بود."
بیلل با لحنی خشن گفت:"یک دقیقه خفه شو و به من گوش کن. وقتی به فرودگاه استانبول رسیدی، دو بلیت یک طرفه برای شانلی اورفه بخر."
اورفه؟ داعشی ها به این شهر نفوذ کرده بودند. رفتن به آنجا خودکشی بود.
"من فقط ازت می خوام به قولی که بهم دادی احترام بگذاری."
"حق نداری این جوری با من صحبت کنی. من دستور می دم، نه تو. از این به بعد دهنت را می بندی. نمی دونی من کیم؟ من هرروز به صدها سرباز دستور می دهم و فرماندهی می کنم. حتی ذره ای از حقیقت را هم بهت نگفتم."
زمانی که مکالمه ما تمام شد با سردبیرم تماس گرفتم که از ما خواست داستان را جمع کنیم. برای اینکه ما را از رفتن منصرف کند خبر داد که به تازگی دو خبرنگار فرانسوی بعد از ده ماه اسارت در دست داعش، آزاد شدند. صبح روز بعد به خانه برگشتیم.
ملودی به بیلل پیام داد که در فرودگاه یک مرد غریبه آن ها را سؤال و جواب کرده. ملودی و یاسمین حس کرده بودند تحت نظرند و تصمیم گرفتند به فرانسه برگردند تا در فرصت بهتری به سوریه بروند.
سردبیرها از میزان اطلاعاتی که به دست آوردم شگفت زده شده بودند:بیلل جزئیات زیادی را از ساختار داعش و نحوه برخورد با اعضای جدید فاش کرده بود. شروع به نوشتن داستان کردم و یک هفته بعد مجله مقاله ام را با نام مستعار منتشر کرد. از ترس اینکه مبادا تروریست ها مرا تعقیب کنند، از آپارتمانم نقل مکان کردم و دو بار شماره تلفنم را تغییر دادم.

بیش از 254 بار به شاخه های مختلف پلیس و نیروهای امنیتی گزارش دادم. آن قدر که دیگر شمارشش از دستم خارج شد. زمانی که نام واقعی ام در برخی از پرونده ها فاش شد، یک قاضی ضد تروریست خواست از نزدیک شواهد مرا بشنود. طبق اطلاعات موجود در فایل ها، بیلل سه همسر به سن های 20، 28 و 39 سال داشت. همه نزد او در سوریه بودند. او حداقل سه پسرِ زیر سیزده سال داشت. دو پسر بزرگش در میدان های مبارزه شرکت داشتند.

دیگر هیچ وقت مستقیماً با بیلل ارتباط برقرار نکردم. اما اخیراً، یکی از دوستان خبرنگارم تماس گرفت و گفت فتوایی علیه من صادرشده است.

ویدئویی در اینترنت دیدم که من را (ملودی) با چادر و حجاب بر روی مبل نشان می داد. ابو بیلل این عکس را گرفته بود. ویدئو صدا نداشت. در ویدئو تصاویر کارتونی از شیطان گذاشته شده بود و زیرنویس عربی و فرانسوی داشت. تنها یک بار ویدئو را دیدم، اما تمام کلماتش را به خاطر دارم:

"برادرانم در سراسر دنیا، فتوایی علیه این زن شرور صادر می کنم که خداوند متعال را به تمسخر گرفته است.اگر در هر گوشه دنیا او را دیدید، از قوانین اسلام پیروی کرده و او را بکشید. کاری کنید که مرگ طولانی و پر عذابی داشته باشد. هر کس اسلام را مسخره کند باید تاوانش را باجانش بدهد. او از یک سگ هم نجس تر است. تجاوز، سنگسار و اعدامش کنید. انشا الله."

 

رابطه عاشقانه خانم خبرنگار برای نفوذ به داعش +تصاویر



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: رابطه عاشقانه خانم خبرنگار برای نفوذ به داعش +تصاویر ,
با عضویت در کانال تلگرام set85@ جایزه دریافت کنید 621
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : sayeh
ت : یک شنبه 16 آبان 1395
.
 

قاتل آدمخوار 19 ساله بعد از قتل گوشت صورت مقتول را خورد

قاتل آدمخوار پس از حمله وحشیانه و قتل خانم و آقای «استیونز» 59 ساله و همسر 53 ساله اش با ضربات چاقو در خارج منزل مسکونیشان و مجروح کردن دو همسایه دیگر در حالی که پیکر آقای استیونز را به خیابان کشانده و صورت قربانی را می جویده، دستگیر شده است.به نقل از اسوشییتدرس، یک دانشجوی کالج فلوریدا در آمریکا به اتهام قتل یک زوج و خوردن صورت مرد مقتول دستگیر شده است.

قاتل آدمخوار

عکس پسر ورزشکار 19 ساله که قاتل آدمخوار شد

او هنگام خوردن صورت مقتول صدای حیوانات را از خود درمی آورده است. به گفته پلیس قاتل درهنگام دستگیری به ماموران گفته است:«کمکم کنید من چیز بدی خورده ام.» و سپس در حالی که تکه ای از گوشت صورت مقتول را از دهان بیرون می انداخته ذکر کرده است که چیزی که خورده «گوشت انسان» بوده است.

قاتل آدمخوار

قاتل آدمخوار صورت مقتول را خورد

«آوستین هاروف» که 19 ساله است، همچنین پس از این که ماموران او را به زور از روی جسد مقتول بلند کرده اند، التماس کنان از ماموران پلیس خواسته است که او را بکشند.

قاتل آدمخوار

عکس قاتل آدمخوار

در موقع دستگیری یک مامور پلیس در حالی که هاروف را با اسلحه خود هدف گرفته بوده از او می خواهد که از روی قربانی بلند شود اما چون از مرگ آقای استیونز مطمئن نبوده و از ترس تیر خوردن قربانی از تیراندازی به سوی قاتل خودداری می کند و در همین ضمن ماموری دیگر او را با تفنگ شوکر الکتریکی هدف قرار می دهد که هیچیک موفق به جدا کردن وی از قربانی نمی شوند. دست آخر پلیس سوم با سگ تعلیم دیده وارد معرکه شده و تنها سگ گازگیر می تواند هاروف را رام و وادار به تسلیم کند.

اکنون اف بی آی مشغول انجام یک سری آزمایشات بر روی هاروف است تا بفهمد آیا قاتل آدمخوار تحت تاثیر مواد مخدر و داروهای روانگردان بوده است یا نه؟ متهم پس از دستگیری در به دلیل سوختگی نای و مری در بیمارستان بستری شده است.

قاتل آدمخوار

 بازداشت قاتل آدمخوار توسط نیروهای پلیس

«ویلیام اشنایدر» کلانتر ناحیه مارتین کانتی می گوید که ممکن است سوختگی مری و نای هاروف به علت خوردن مواد شیمیایی مخصوص باغبانی در گاراژ منزل زوج مقتول باشد.

یک ساعت پیش از قتل، هاروف به همراه پدرش در رستورانی در فاصله 6.5 کیلومتری منزل مقتول شام صرف کرده و پس مدتی صحبت با پدرش بر طبق تصاویر دوربین های مدار بسته، 45 دقیقه پیش از قتل با آرامش کامل و قدم زنان از رستوران خارج شده است.

قاتل آدمخوار

بنابر اظهارات مادر قاتل، هاروف از یک هفته پیش از حادثه رفتارهایی عجیب از خود نشان می داده و ادعا می کرده است که قدرت های مافوق بشر دارد و برای کمک به مردم انتخاب و فرستاده شده است. 

قاتل آدمخوار گوشت صورت مقتول را خورد + تصاویر



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: قاتل آدمخوار گوشت صورت مقتول را خورد + تصاویر ,
با عضویت در کانال تلگرام set85@ جایزه دریافت کنید 592
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : sayeh
ت : یک شنبه 16 آبان 1395
.
 


:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: تصاویر روز شنبه 15 آبان 1395 ,
با عضویت در کانال تلگرام set85@ جایزه دریافت کنید 591
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : sayeh
ت : شنبه 15 آبان 1395
.

فوتبال ایران داغدار شد

منصور پورحیدری سرمربی سابق و پیشکسوت تیم ملی فوتبال و باشگاه استقلال تهران در سن 71 سالگی درگذشت.
وی مدتی پیش به دلیل بیماری در بیمارستان ایران مهر تهران بستری شد اما مراحل درمان وی مثمرثمر واقع نشد.
این ضایعه دردناک را به خانواده محترم پورحیدری، جامعه ورزش و فوتبال ایران به خصوص باشگاه استقلال تسلیت عرض می کنیم.

زمان مراسم تشییع و خاکسپاری منصور پورحیدری

پیکر مرحوم پورحیدری روز یکشنبه در قطعه نام آوران بهشت زهرا و در مجاورت قبر مرحوم ناصر حجازی دفن خواهد شد.

منصور پورحیدری

منصور پورحیدری فوت کرد

زندگینامه منصور پورحیدری:

منصور پورحیدری (زاده 6 بهمن 1324) بازیکن و مربی سابق فوتبال و پر افتخارترین مربی تاریخ باشگاه استقلال تهران بود.

وی ابتدا در سن 17 سالگی در باشگاه فوتبال دارایی بازی می کرد اما سپس به باشگاه تاج (استقلال) رفت و به مدت 9 سال در تیم تاج به عنوان دفاع راست بازی می کرد و در سال 1349 عنوان قهرمانی جام باشگاه های آسیا را به همراه تیم تاج کسب کرد.

پورحیدری در 309 مسابقه مربی گری تیم فوتبال استقلال تهران را بر عهده داشته است و 81 بار به عنوان مربی در خدمت آبی پوشان بود که از این لحاظ در تاریخ باشگاه استقلال رکورددار می باشد. پورحیدری همچنین رکورددار مربی گری در شهرآورد تهران است. منصور پورحیدری همچنین دارای یک رکورد دیگری هم هست او تنهاکسی هست که هم به عنوان بازیکن هم به عنوان مربی توانسته قهرمان آسیا بشود وی درسال 1349 در حالی که یک بازیکن 25 ساله بود توانست به عنوان قهرمانی آسیا برسد ویک بار هم به عنوان مربی در سال 1370 توانست قهرمان آسیا شود.

فوت منصور پورحیدری

افتخارات منصور پورحیدری:


دوران بازیکنی:


سه عنوان قهرمانی جام باشگاه های تهران
قهرمانی جام باشگاه های ایران
قهرمان جام دوستی و اتحاد
سه دوره قهرمان جام میلز هند
قهرمان جام تخت جمشید
مقام سومی جام باشگاه های آسیا

دوران مربی گری:

سه دوره قهرمانی باشگاه های تهران با استقلال:1362، 1364، 1370
دو دوره قهرمانی در رقابتهای لیگ ایران (لیگ قدس و لیگ آزادگان) با استقلال:1369، 1380
قهرمانی در جام باشگاه های آسیا با استقلال:1991
دو دوره قهرمانی جام حذفی ایران با استقلال:1375، 1379
نایب قهرمانی و مقام سومی جام باشگاه های آسیا با استقلال:1992، 2002
قهرمانی در بازی های آسیایی 1998 به همراه تیم ملی فوتبال ایران

منصور پورحیدری ، بیوگرافی مرحوم منصور پورحیدری



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: منصور پورحیدری ، بیوگرافی مرحوم منصور پورحیدری ,
با عضویت در کانال تلگرام set85@ جایزه دریافت کنید 542
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : sayeh
ت : جمعه 14 آبان 1395
.

سنگسار زن جوان توسط عمو و فامیل ها

 

سنگسار زن جوان توسط عمو و فامیل ها

 



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: سنگسار زن جوان توسط عمو و فامیل ها ,
با عضویت در کانال تلگرام set85@ جایزه دریافت کنید 557
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : sayeh
ت : پنج شنبه 13 آبان 1395
.

موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
پشتیبانی